سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نسبت دادن گناه [به دوست]، پیک جدایی است . [امام علی علیه السلام]
شعر عاشورا - آباده
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • حضرت زینب قسمت اول دانلود

    حضرت زینب قسمت دوم دانلود

    حاج احد ده بزرگی

    سرش به نیزه به گل های چیده می ماند

    به فجر از افق خون دمیده می ماند

    یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا

    به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند

    میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم

    به آهویی که ز مردم رمیده می ماند

    شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی

    به لاله های ز حنجر دریده می ماند

    رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است

    به آن که رنج نود ساله دیده می ماند

    امام صادق حق پشت ناقه ی عریان

    به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند

    شوم فدای شهیدی که در کنار فرات

    به آفتاب به خون آرمیده می ماند

    هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟

    نگاه تو به دل داغ دیده می ماند

    حکایت احد و اشک چشم خونینش

    به اختران ز گردون چکیده می ماند

    بهزادحیدری

    باز طوفانی شده دریای دل

    موج سر بر ساحل غم میزند

    باز هم خورشید رنگ خون گرفت

    بر زمین نقشی ز ماتم میزند

    باز جام دیده ها لبریز شد

    باز زخم سینه ها سر باز کرد

    در میان ناله و اندوه و اشک

    حنجرم فریادها آغاز کرد

    می نویسم شرح این غم نامه را

    داستان مشک و اشک و تیر را

    می نویسم از سری کز عشق دوست

    کرد حیران تیغه شمشیر را

    گوئیا با آن همه بیگانگی

    آب هم با تشنگان بیگانه بود

    در میان آن همه نامردمی

    اشک آب و دیده ها پیمانه بود

    تیغ ناپاکان برآمد از نیام

    خون پاکی دشت را سیراب کرد

    خون خورشید است بر روی زمین

    کآسمان تشنه را سیراب کرد

    می شود خورشید را انکار کرد؟

    زیر سم اسبها در خاک کرد؟

    می شود آیا که نقش عشق را

    از درون سینه هامان پاک کرد؟

    گر نشان عشق را گم کرده ایم

    در میان آتش آن خیمه هاست

    گر به دنبال حقیقت میرویم

    حق همینجا حق به روی نیزه هاست

    گریه ها بر حال خود باید کنیم

    او که خندان رفت چون آزاد شد

    ما سکوت مرگباری کرده ایم

    ....او برای قرنها فریاد شد

    بازهم در ماتم روی حسین

    باز هم در سوگ آن آلاله ایم

    یادتان باشد حیات عشق را

    وامدار خون سرخ لاله ایم

    صالح دروند

    اینجا قدم قدم ، همه پیچیده بوی تو
    بوی نگاه زینب و بوی گلوی تو
    شنهای شعله ور شده را لمس می کنند
    انگشت های القمه در جستجوی تو
    اسلام را قدم زده ای سوی کفرشان
    کفار قبل از این که بیایند سوی تو !
    تو ماندی از زمین و نماندی از آسمان
    خون از گلوت رفت و نرفت آبروی تو
    من دارم آب می شوم از شرم ؛ آن زمان ـ
    حتی نبوده آب برای وضوی تو
    جز آسمان برای تو جایی نمانده بود
    آنجا که کفر می وزد از چارسوی تو ...

    زنده یاد نصرا... مردانی

    به طاق آسمان امشب گل اختر نمیتابد

    بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمی تابد

    به شام کربلا افتاده در دریای شب ماهی

    که هرگز آفتابی اینچنین دیگر نمی تابد

    به دنبال کدامین پیکر صد پاره می گردد

    که از گودال خون خورشید بی سر درنمی تابد

    به پهنای فلک بعد از تو ای ماه بنی هاشم

    چراغ مهر دیگر تا قیامت برنمی تابد

    فرات مهربانی تشنه ی لب های عطشانت

    تو آن دریای ایثاری که در باور نمی تابد

    کنار شط خون دستی و مشکی پاره می گوید

    که عباس دلاور از برادر سر نمی تابد

    ز خاک تیره هفتاد و دو کوکب آسمانی شد

    که بر بام جهان نوری از این برتر نمی تابد



    حامد ::: سه شنبه 85/11/3::: ساعت 2:45 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 74
    بازدید دیروز: 13
    کل بازدید :99815

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    شعر عاشورا - آباده

    >>لینک دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<